قد افلح من زکاها

بسم الله النور

خورشید آهسته آهسته پشت کوه ها پنهان میشه…

.

.

میام کنار پنجره به تماشای خورشید. خورشید آهسته آهسته پشت کوه ها پنهان میشه و صدای مؤذن توی محله میپیچه. دستهام رو بلند میکنم و همینجور که خیره شدم به خورشیدی که ذره ذره داره پشت کوه ذوب میشه، توی دلم دعا میکنم.

چشمم دنبال ماه میچرخه.پیداش نمیکنم. هوا تاریک وتاریکتر میشه و سیاهی آسمون غالب میشه و کم کم ستاره ها چشمک زنان توی مخمل آسمون برق میزنن. چقدر قشنگه این صحنه. مثل یک قرآن مصور:

بسم الله الرحمن الرحیم

والشمس و ضحاها

والقمر اذا تلاها

و النهار اذا جلاها

والیل اذا یغشاها

والسماء و ما بناها

والارض و ماطحاها

و نفس و ما سواها

فالهمها فجورها و تقواها

قد افلح من زکاها

و قد خاب من دساها

 

قسم به خورشید و گسترش نورش، قسم به ماه و آنگاه که از پی خورشید درآید، قسم به روز که زمین را روشن سازد، قسم به شب آنگاه که زمین را بپوشاند، قسم به آسمان و آنکه آن را بنا کرد، قسم به زمین و آنکه آن را گسترانید، قسم به جان آدمی و آنکه آن را سامان داد،سپس پلیدیها و پاکیها را به او الهام کرد؛که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است!

….

به یاد اون شعر شیرین سعدی میوفتم که توی دوران ابتدایی از بر میکردیم:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

شاید اون موقع معنیشو به شفافی و واضحی که الان دارم این صحنه رو میبینم، درک نکردم. شاید تو عالم بچگی اصلا به هیچ کلمه ای از این شعر دقت نداشتم. فقط باید حفظ میکردیم. اما الان دارم میبینم.

….

پیش خودم فکر میکنم چرا اینهمه قسم و سوگند. خدا بهتر از هر کس دیگه ای بنده هاشو میشناسه. اینهمه سوگند پشت سرهم که باورمون بشه سعادت و عاقبت به خیر شدنمون در اینه که نفسمون رو پاک و تزکیه کنیم؟ لابد باور نداریم و برای همینه که خدای حکیم لازم دونسته به همه اینها قسم بخوره. لابد ما خودمون هم با خودمون رو راست نیستیم. سر خودمون هم داریم کلاه میزاریم. خدا مثل یک مادر مهربون که موفقیت بچه ش رو میخاد، راه رستگاریمون رو بهمون گوشزد میکنه. من احساس دلسوزی و محبت خدا رو توی تک تک این قسم ها حس میکنم. چه خدای مهربونی داریم.

دارم با خودم کلنجار میرم. امان از این تناقضات ذهنی. دارن توی سرم میچرخند مثل دو تا مباحثه گر:

  • آیا حق این خدای مهربون، منی هستی که الان در این موقعیتم؟
  • نه … این حق خدا نیست. کم کاری کردی الهام بانو. باید حرکت کنی. خدا اینهمه قسم پشت سر هم میاره که بهت بفهمونه همه این مقدمات رو برات فراهم کرده، از خورشید و ماه گرفته تا شب و روز و زمین و آسمون و جانی که بهت داده، خیر و شر رو هم بهت الهام کرده، که بیای و اطاعت کنی، نه بخاطرِ خدا که خدا احتیاجی به تو نداره بلکه بخاطرِ خودت که سعادت و رستگاری تو در اینه.
  • انقدر توی خوشی و بدی و مشکلات و رفاه زندگی غرق شدم که یادم رفت هدف اصلیم چی بود. کاش با قرآن دوست بشم. هی بهم تلنگر بزنه، هی بیدارم کنه. هی تذکر بده. کاش قرآن توی قلبم بیاد.
  • یادته دوست داشتی بیای ایران که با قرآن دوست تر بشی؟ که حافظ قرآن بشی. که عاشق خدا بشی. که قلبت موج بزنه از محبت رسول و اهلبیتش؟ که جواب دشمنا رو با آیه های قرآن بدی. که…
  • آره یادمه. غرق شدم توی زندگی. خودت که بهتر میدونی. فکرم درگیر این مشکل و اون کار و اونیکی برنامه س. خودت که میدونی چه خبره. کاش همین غروب آفتاب و همین ماه و ستاره ها که خدا بهشون قسم یاد کرده، برام دعا کنند.
  • تو بیا با قرآن دوست شو، همه اون مشکلات هم حل میشه. تو خودت قرآن رو دعوت کن به قلبت. خدا که عاشق بنده هاشه. تو بیا رسم عاشقی رو یاد بگیر. رسول خدا که اینهمه اشتیاق به هدایت مردم داشت و از گمراهی اونها رنج میبرد، تو بیا راه رو درست برو که حداقل بخاطر تو رنجی براشون نباشه. تو بیا امام زمانی شو، همه چی حل میشه. یه امام زمانی فهمیده. کاربلد.
  • باید یکی شم که وقتی ندا اومد، مطمئن شم الان کاری از دستم برمیاد.
  • آره باید یه کاری بلد باشی.
  • یه کار درست و حسابی که بتونه کمک حال باشه که راه گشا باشه. ولی میدونی همیشه اینو خواستم اما توی مسیر کسایی هستند که نمیزارن. دل نازکم. قلبم زود میشکنه. غصه میخورم و عقب می مونم. درجا میزنم.
  • تو با قرآن دوست شو، اونای دیگه برات بی اهمیت میشن. حتی به یه حدی میرسی مثل لقمان حکیم از بدیهای دیگران درس زندگی میگیری. منظورم اینه که وقتی میبینی طرف مقابلت رفتاری باهات داشت که ناراحتت کرد و احساس دلشکستگی کردی، یاد میگیری که تو اون رفتار رو برای دیگری انجام ندی. از بدیهای دیگران برای خودت درس اخلاق بساز و نفست رو پاک کن و از اون رفتارهای بد دوری کن.
  • چقدر قشنگ حرف میزنی الهام.
  • تو هم خیلی قشنگ گوش میدی الهام. ولی گوش دادن و فکر کردن کافی نیست. باید شروع کنیم.
  • از کی شروع کنیم؟
  • از همین الان. بسم الله
  • بسم الله.