بار دیگر شهری را که دوست داشتم؟

بسم الله النور

این اولین باری بود که تردید کردم و بعد گفتم: « نه!»

 

همین چند وقت پیش بود که یکی از دوستانم توی گروه مجازی دورهمی مان، پیشنهاد داد دوباره دور هم جمع شویم. همان کافه ی همیشگی به یاد همان روزهایی که هر چند وقت یکباری دور هم جمع می شدیم. نقشه میریختند و تاریخ تعیین میکردند. یکی دیگر از دوستانم که مثل من به ایران آمده تا ادامه زندگی اش را در ایران بگذراند، به من گفت تاریخ مشخصی تعیین کنیم که همزمان با هم به امارات برویم. آمدم فکر کنم که کی میتوانم اما تردید کردم. این اولین باری بود که تردید میکردم  و بعد گفتم:« نه!»

دوستم تعجب کرد. علتش را پرسید. نمیخواستم علت واقعی اش را بگویم. چون طرز تفکرمان با هم فرق دارد و در آن لحظه حوصله جروبحث با او را نداشتم. بالا رفتن قیمت ارز و گرانی بلیط هواپیما را بهانه کردم. قبول نکرد. حق هم داشت قبول نکند. وقتی جمعی از خانواده و فامیلم هنوز آنجا حضور دارند، نگرانی برای جای اقامت و رفت‌وآمد و هزینه آن نیست. اما من روی بهانه ای که آورده بودم اصرار کردم و آنها برنامه و تاریخ دورهمی شان را باهم ریختند، بدون حضورِ من.

راستش حالا که دولت امارات خیلی آشکارا به جنگ و کودک کشیِ یمن رفته، رغبتی نمیکنم که دیگر به آنجا بروم. حالا که شیخ هایش خیلی علنی و با افتخار اعلام میکنند که موشک هایشان را بر سر مردم مظلوم یمن میریزند و به اسم جهاد و نصرت اسلامی، با دشمنان اسلام یک کاسه شده اند، خیلی دل چرکین شده‌ام. دلم نمیخواهد آن خاطرات خوبی که در همه این ۲۷ سال عمرم، از کودکی تا جوانی داشته ام، با بازی کثیف سیاسیِ اماراتیها و به نامِ دین، در ذهنم خراب شود. میخواهم آن محیط امن و خوشایندی که در آن رشد کردم و بالنده شدم، به همان صورت که هست، در ذهنم باقی بماند و افتخار میکنم که در همچه محیط پاکی بزرگ شدم.

چشم هایم را میبندم و خانه پدری در ابوظبی را متصور میشوم و آن کنجِ دنج اتاقم کنار پنجره و پشت آن میز که تحولات روحی و فکری من همانجا بوجود می آمد و دفترهای رنگارنگم و نوشته های پر از دغدغه. در آن لحظه و در آن موقعیت و در آنجا، به خدا نزدیکتر بودم. خیلی نزدیکتر از الانی که من در ایران هستم و در جامعه ای قدم میزنم که تنگ نظری، خودبرتربینی، افراط و تفریط گریبان اکثر افراد جامعه را گرفته و خود این موضوع را قبول ندارند. و من بر خلاف تصورم که فکر میکردم اگر به ایران بیاییم به همه اهداف و آرمانهایم به سرعت و بدون تامل خواهم رسید، هنوز در شوک هستم از اینهمه دو دستگی و دوگانگی. کسی همچون من که نه بی‌بندوباری و زودباوریِ غربزده ها را میخواهد و نه تعصب خشک و ریاکاریِ مذهبی نماها را، در این بین له میشوم چرا که از هر دو طرف ضربه میبینم و مورد قضاوتهای یکجانبه شان قرار میگیرم. ولی من باید مقاوم باشم و بدون هیچ ادعایی راه راست را در پیش بگیرم و به اهدافم نزدیک شوم تا بتوانم بالنده و بالنده تر شوم و در برابر افکار کثیفِ دولتهای مظلوم کشی همچون امارات قد عَلَم کنم و به سهمِ خودم جهاد کنم.

همیشه می گویند طوری زندگی کنید که وقتی از دنیا رفتید، همه بگویند:«عجب آدمی خوبی بود، حیف شد که از بین ما رفت.» اما من همیشه میگویم: « خدایا کمکم کن طوری زندگی کنم که وقتی از این دنیا رفتم، دشمنان اسلام جشن مردنم را به پا کنند!»