اقلیم مهربانی

بسم الله النور

اگر دستِ من بود خلیج فارس را و دریای مدیترانه با آن صخره کوچک و دوست داشتنیِ روشه اش را طوری به هم میچسباندم که آبهایشان مخلوط نشود و مرزشان مشخص باشد؛ آنگاه حرم مطهر امام رئوف را و اصالت میدان نقش جهان را، سرسبزیِ کوهستانهای رامسر را و درخت های قدمت دارِ زیتونِ فلسطین را، هوای ییلاقیِ عشایر را، تمام مسجدهای قدیمی و با اصالت را، تمام کافه کتابهای روی زمین به همراه قفسه قفسه کتابهایشان را، تمام آسیاب بادی و گلهای هلندی را، تمام لباسهای چین دارِ محلیِ سرتاسرِ جهان را، شفق رنگارنگ قطبی را و آسمانِ پر از ستاره و اخترتابِ کویر را،عطر نان و خاک باران خورده را، مدرسه ای که ۱۲ سال تحصیلی را در آن گذراندم را، تمام خانه ها و محله هایی که در آن زیسته ام را و خانه های همه ی اعضای خانواده ام را، عموها و عمه ها و دایی ها و همه دختر و پسرها و نوه هایشان و همه ی اقوام دوست داشتنی ام و همه دوست ها و رفیقهای همراهم را در یک اقلیم میگنجاندم و نامش را میگذاشتم اقلیم محبت، اقلیم آرامش، اقلیم دوستی و مهربانی.

 

اما…

خوب شد که دستِ من نیست. خودش بهتر میداند که هر چیزی را در کجا قرار دهد تا تعادل برقرار شود و من شیفته این حکمت و عدالت اویم که کشف کنم اگر یک چیزی را به کسی داد و چیز دیگری از او گرفت، چطور به صلاحِ آن کس تمام می شود. خدایی که هیچ نقصی در عدالت و حکمتش نیست.

 

راستی،

اگر دستِ شما بود، کجاها را گردِ هم می آوردید؟