در تاریخ…

بسم الله النور

در تاریخ این طور دیده‌ام که حسین”ع” روز ترویه که می‌خواست از مکه خارج شود، هنگام سحر، نماز صبح را که خواندند، آماده حرکت شدند. جمعیت زیادی هم برای بدرقه حضرت آمده بود. در یکی از تواریخ این طور نوشته است که وقتی اینها می‌خواستند حرکت کنند، زینب”س” از داخل خانه آمد. موقعی که می‌خواست وارد دهلیز خانه شود، ابوالفضل”ع” با صدای بلند داد کشید: «غُضّوا ابصارَکُم»؛ چشمانتان را ببندید! سرهایتان را پایین بیندازید! دختر امیر عرب، بضعۀ زهرای مرضیه”س” دارد می‌آید. همه برگشتند و روی خود را سمت دیوار کردند و سرها را پایین انداختند.

به این صحنه خوب دقت کنید: بی‌بی زینب”س” آمد. وقتی نزدیک کجاوه رسید، قاسم بن الحسن که نوجوانی دوازده – سیزده ساله بود یک کرسی آورد و کنار کجاوه گذاشت. ابوالفضل”ع” پای خود را روی این کرسی گذاشت و خم کرد، علی اکبر پرده کجاوه را کنار زد، زینب”س” اول پایش را روی کرسی گذاشت و پای دیگر را بر روی زانوی ابوالفضل”ع” گذاشت. زیر بغلهایش را هم حسین”ع” گرفت و با این جلال و شکوه وارد کجاوه شد و پرده انداخته شد.

اما یک ماه و دو روز بیشتر نگذشت…

 

منبع:

سلوک عاشورایی، منزل اول- تعاون و همیاری

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی

انتشارات مصابیح الهدی