مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است.

بسم الله النور

 

معرفی یک کتاب جذاب از یک نویسنده جوان

 

.

.

.

نویسنده اثر: فردریک بکمن، نویسنده جوان سوئدی که این کتاب، دومین اثر وی میباشد. ترجمه فارسی این اثر را  حسین تهرانی انجام داده و توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

کتابی پر از هیجان و ماجراجویی و خستگی ناپذیر. پر از حسهاب خوب کودکی توام با خطاها و غصه های بزرگسالی.
«مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» عنوان کتابیست که به اختلاف نسلها میپردازد و کوتاهی مسئولیتهایی در زندگی افراد که باعث بوجود آمدن مشکلاتی در زندگی دیگران میشود. نثر کتاب طنزگونه است اما به وقتش قلب را هم به درد می آورد و خواننده را با قهرمان داستان همراه میکند و نگران حالش میکند. فصلهای کتاب و حلقه های شخصیتی داستان به طرز شگفت انگیز و جذابی به هم وصل میشوند و یک کتاب پر از شگفتی، ماجراجویی و جذابیت می آفریند.
نمیشود گفت این کتاب برای کودکان به نگارش درآمده؛ همچنان که نمیشود گفت برای بزرگسالان نوشته شده است. این کتاب برای کسانی به رشته تحریر درآمده که کودک درون فعال و بیداری دارند.
قلم نویسنده بسیار روان است و به راحتی آب خوردن مسائل را پیش میکشد و این یک مهارت خاص میطلبد. همچنین ترجمه اثر، بسیار خوب و روان انجام شده است. بطوریکه بعد از مطالعه۴۸۷ صفحه، خواننده نه احساس خستگی میکند و نه احساس پشیمانی. فقط احساس دلتنگی میکند که بعد از این از کجا از ماجراهای آن باخبر شود. اما وقتی میداند نویسنده کتاب دیگری درباره ادامه زندگی یکی از شخصیتهای داستان به چاپ رسانده خوشحال میشود که میتواند باز هم سراغی از آنها بگیرد. کتابی با عنوان :« بریت ماری اینجا بود» که بیصبرانه منتظر فرصتی هستم تا آن را تهیه کنم و بخوانم.

«مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است.» شاید در صفحات ابتدایی آن چندان جذاب به نظر نرسد و خواننده احساس خوبی نسبت به شخصیت مادربزرگ نداشته باشد. اما هر چه جلوتر میرویم و با ورق زدن صحفات کتاب، هر کدام از شخصیت های داستان به نحوی جذاب و دوست داشتنی میشوند. درباره شخصیت های گوناگون داستان چیزی نمینویسم تا اگر مشتاق خواندن این کتاب شدید، ناب بودن آن را تجربه کنید. این هنر نویسنده کتاب است که شخصیتهای نچسب و دوست نداشتی را در طول داستان دوست داشتنی میکند و خواننده را مشتاق میکند تا بیشتر درباره شان بخواند.

داستان درباره دخترکی تنها و خیالپرداز است که به تازگی مادربزرگ خود را ازدست داده است. اما مادربزرگ قبل از مرگش مسئولیتهایی به محول کرده است. این مسئولیتها با افسانه ها که مادربزرگ برای دخترک تعریف میکرده تطابق دارد و یکی پس از دیگری رمز گشایی  میشود به حقیقت میپیوند و به دنبال آن  شخصیتهای پیچیده داستان که همگی در یک ساختمان زندگی میکنند، یکی پس از دیگری خود واقعیشان معرفی میشوند. در دل این داستان، داستانهای کوچکی نهفته است که بسیار تاثیرگذار است. مانند « دختری که نه میگفت.»

توضیح جلد کتاب :

کتاب حاضر اثری است خواندنی؛ ماجراهای مادربزرگی هفتاد و هفت ساله، پزشکی پرشروشور که همسایه ها را به مرز جنون رسانده، با نوه اش السای هفت ساله. السا عاشق ویکی پدیا و ابرقهرمانان است و در زندگی اش فق یک دوست دارد، مادربزرگ. او با قصه های مادربزرگ و در عالم تخیل، مهیج ترین حوادث را تجربه میکند. تا سرانجام مادربزرگ او را وارد بزرگترین ماجراجویی زندگی اش می کند ولی این بار در دنیای واقعی.

 

برخی از قستهای دلنشین کتاب:

صفحه ۱۷۱

چون تمام هیولاها از همان ابتدا هیولا نبوده اند. تعدادی از آنها به خاطر غم و غصه هایشان هیولا شده اند.

 

صفحه ۲۶۵

مادربزرگ همیشه میگفت:« هیچ وقت سر به سر کسی نذار که وقت آزاد زیادی داره.» السا این جمله را برای خودش این طور ترجمه میکرد که :« هیچ وقت سر به سر کسی نذار که نسبت به سن و سالش خیلی سرحاله.»

 

صفحه ۲۸۵

السا سرش را به علامت منفی تکان میدهد و کتاب را محکم میگیرد.

به دروغ میگوید:« نه نخونده م.»

چون او آن قدر مودب هست که بداند وقتی از یک نفر کتاب کادو میگیری، تا این حد به آن شخص بدهکاری که وانمود کنی کتاب را نخوانده ای. چون هدیه ی واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب. این حداقل رفتار مودبانه ای است که آدم باید از خودش نشان دهد، البته اگر متکبر و از ما بهتران نباشد.

 

صفحه ۲۹۵

ساکنین دنیای واقعی همیشه ادعا میکنند که با گذشت زمان، از شدت غم و درد کاسته میشود. ولی این موضوع حقیقت ندارد. غم و درد تغییر نمیکند، ولی اگر ما مجبور شویم تمام عمر آنها را به دنبال خودمان بکشانیم، دیگر قادر نخواهیم بود هیچ چیز دیگری را تحمل کنیم. آن وقت غم ما را کاملا زمین گیر می کند. پس آنها را در یک چمدان بسته بندی میکنیم و دنبال جایی میگردیم که بتوانیم چمدان را آنجا بگذاریم.

 

صفحه ۳۲۴

«با هیولاها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اون ها میشی. وقتی مدت زمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه می کنه.»

 

ابتکار عملی که «انتشارات کتاب کوله پشتی» به خرج داده است در این است که برچسب گارانتی روی اثر زده است و در توضیحات نوشته شده است که :« انتشارات کتاب کوله پشتی این کتاب را از نظر محتوا، ترجمه، ویرایش، و کیفیت چاپ تضمین می کند. چنانچه به هر دلیلی این کتاب رضایت شما را جلب نکرد، میتوانید به دفتر انتشارات مراجعه کنید و به اندازه ی بهای این کتاب، کتاب دیگری دریافت کنید.» و وقتی خواندن کتاب به پایان میرسد از خودتان میپرسید: چه کسی دلش می آید این کتاب را برگرداند؟؟؟ حتما دو اثر دیگر این نویسنده « مردی به نام اوه» و «بریت ماری اینجا بود» را هم تهیه خواهید کرد. کاری من به زودی انجام خواهم داد و درباره شان در وبلاگ خواهم نوشت.